این زندگی نامه ی نداست امیدوارم تجربه بکیرید
به نقطه ی رسیدم که همه درها به روم بسته کی گفته وقتی به یه در بسته با یا قفل بزرگ برخورد میکنی راهی برای آزادی هست؟؟؟
این در من قفلی نداره که بهش دلخوش باشم
نمیفهمی چی میگم آره؟؟ بایدم نفهمی چون مثل من به بن بست برنخوردی چون مثل من هر بر زمین نخوردیو با دلخوشیو امید بلند شی ولی همش یه خیال باشه
به خودت نگو < تازه اول راهم > تو بدبختراز منی نگو از کس و ناکس زخم خوردی نگو نه اشتباه نکن
من راهیو توی زندگیم انتخاب کردم که بازگشتی نداشت
راه خلاف کثافت کاری هروز از این شاخه به اون شاخه پریدم هر روز یه گند به بار آوردم آبروی چند ساله ی خانواده رو بردم زیر سوال بین فک وفامیل خار شدم و حیسیته چند ساله خودمو با آبروریزیام بردم زیر سوال
آره من خراب کردم گو زدم به همه چی تو نمیخواد بگی چه غلطی کردم چون خودم تا تهشو خوندم من بلد نبودم گلیمه خودمو از آب بکشم بیرون چون به همه کس اعتماد کردمو از همشون نارو خوردم همشون ولم کردن همشون بهم پشت پازدن
چیه داری میخندی؟میخندی به بدبختیام؟؟؟
بخند آره من خرابم با هرکی که فکرشو کنی بودم و برنامه داشتم چون این دل صاحاب مردم به همه کس اعتماد کردم گول خورد به کی برم بگم دارم خودخوری میکنم ؟؟؟به کی بگم که بابت اشتباهاتم تمام بدنمو بریدم ؟؟
دارم میمیرم توی سینه یه بغض گنده دارم که نمیترکه روزی صدبار به خودم فوش میدم روزی هزار هزار بار از خدا طلب مرگ میکنم
نیومدم اینجا واستون شاهنامه بنویسم نه بخدا فقط خواستم از گذشتی گند م یکم عبرت بگیرید من الان یه مهر سوختم وقتی اسمم توی شهرمون میپچه همه از من یه دختر خراب تو ذهنشون تجسم میکنن میدنم دیر فهمیدم ولی بنظرتون باید چکارکنم نه پیش خانواده اعتبا ردارم نه جلو غریبه ها من به آخر خط رسیدم کاشک میشد بمیرم میدونم لیاقت زیر خاک شدنم ندارم چون کثافتم چون نجسم چون بدبختم چون بیچارم چون حقم بیشتر از ایناست بیشتر از زخم زبونهای مادرم بیشتر از نگاهای بد مردم بیشتر از بدبینی های پدرم بیشتر از کنایه ها و محروم کردن همه چیزه برادرم من قرنتینه شدم میفهمی یعنی چی؟؟ یعنی منمو این 4 دیواری پوسیده که پراز خاطراته منه